جدول جو
جدول جو

معنی قهج بالا - جستجوی لغت در جدول جو

قهج بالا
(قِ هَِ)
دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه نو شهرستان شاهرود، سکنۀ آن 650 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، بنشن، لبنیات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم بالا
تصویر هم بالا
برابر، هم قد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شه بالا
تصویر شه بالا
شاه بالا، جوانی هم بالا و همسال داماد که شب عروسی دوش به دوش داماد حرکت می کند، ساق دوش
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 12هزارگزی جنوب خاور خوسف واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 8 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم قد. (یادداشت مؤلف) :
کنیزی را که هم بالای او بود
به حسن و چابکی همتای اوبود.
نظامی.
چو قد ویس بت پیکرچنان شد
که هم بالای سرو بوستان شد...
فخرالدین اسعد.
در بار می در پای او از دیده هم بالای او
گر در جوار رای او دل صدر والا یافتی.
خاقانی.
، مناسب. جور. هم اندازه:
شهنشاهی که درع شرع هم بالای او باشد
قدردستی که فرق شرع نطع پای او باشد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
یکی از دهستانهای کوچک نه گانه بخش راین از شهرستان زاهدان. این دهستان در شمال خاوری خاش واقع و آب مشروب دهستان از قنات و چشمه تأمین می گردد. از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 3000 تن است و طایفۀ شهنوازی در آن ساکن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِ هََ)
دهی است از دهستان مرکزی شهرستان سراوان. واقع در سی و سه هزارگزی خاوری سراوان کنار راه فرعی کوهک به سراوان. سکنۀ آن 100تن. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بلندقامت:
شاخکی تازه برآورد صبا بر لب جوی
چشم بر هم بزدی سروسهی بالا شد.
سعدی.
میشگفتم ز طرب زآنکه چو گل بر لب جوی
بر سرم سایۀ آن سرو سهی بالا بود.
حافظ.
جویهابسته ام از دیده بدامن که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان ارسک بخش بشرویۀ شهرستان فردوس. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه، ارزن، گاورس، میوه جات، ابریشم و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ/ هَُ دِ)
دهی از دهستان فین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 294 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
دهی است از دهستان ارسک بخش بشرویۀ شهرستان فردوس که در 30هزارگزی جنوب بشرویه و 4هزارگزی خاور شوسۀ عمومی بشرویه به دوهک واقع است. در دامنۀ کوه قرار دارد. گرمسیر است و سکنۀ آن 40 تن فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن پنبه، ارزن و ابریشم است. باغهایی دارد. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ جِ)
دهی است جز دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان اراک. دارای 203 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و محصول آنجا غلات، بنشن، پنبه و شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه بافی. راه آنجا مالرو و می توان اتومبیل به آنجا برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سهی بالا
تصویر سهی بالا
راست بالا
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی که بقد و بالا و سن و سال با کسی که داماد می شود برابر است و او را در قدیم مانند داماد می آراستند و با او خانه عروس می بردند ساق دوش. شخصی که بقد و بالا و سن و سال با کسی که داماد می شود برابر است و او را در قدیم مانند داماد می آراستند و با او خانه عروس می بردند ساق دوش
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند تن که اقامت آنان مساوی باشد هم قد: وکواعب اترابا و کنیزکان هم بالا هم آسا هم زاد، معادل برابر: اما چکنم که ایام مصابرت در درازی گویی از روز محشر زاده و اعوام مهارجت هم بالای ساق قیامت افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهی بالا
تصویر سهی بالا
راست بالا
فرهنگ فارسی معین
بالا و پایین کردن، گزگز کردن، نوعی احساس درد
فرهنگ گویش مازندرانی